Rahaayi

Monday, August 15, 2005

روان بودن

قدیما عادتم این بود که هروقت انرژیم زیاد بود میومدم اینجا. شروع می کردم به نوشتن و یه مطلبی می نوشتم که معمولا زیاد برام مهم نبود.. فقط اومده بودم که یک زمانی رو با شما صرف کنم. اومده بودم که باهاتون صمیمی باشم. اومده بودم تا روح و روانم رو به شما expose کنم و از این صمیمیت یک طرفه لذت ببرم. از اینکه بهتون اعتماد می کردم که هر مسئله خصوصی یی رو اینجا بنویسم.
آلان مدتیه که هروقت شرایط خودم رو درست و منصفانه منعکس می کنم بلافاصله همه چیز برعکس میشه. نمی دونم چشمتون شوره یا اینکه چشمتون شوره! بنابراین مدتیه که وقتی انرژیم بالاست فقط میشینم روی مبل و تولد دوباره خودم رو تماشا می کنم. نگاه می کنم وقتی که انرژی پاک از تنم بالا میره و به سینم میرسه. وقتی دلم پر ازعشق میشه بدون اینکه کسی target اون عشق باشه و وقتی که انرژی راهشو به سوی بالاتر باز می کنه.. وقتی که متوجه میشم گلوم داره تنفس می کنه. میشینم و خودمو تماشا می کنم.. تولدت خودم رو جشن می گیرم و منتظر اتفاقات خوب میشم. و صبر می کنم یه وقتی که انرژیم دوباره ته کشید میام اینجا و دربارش براتون می نویسم.
خواستم بگم که مدتیه که زیاد از نظر زمانی باهاتون honest نیستم و همه چیز رو یکمی دیرتر اینجا منعکس می کنم. به محض اینکه موردش یا مناسبتش از بین میره.
روز شنبه هفته پیش میخواستم بیام و بگم I'm over it ولی تصمیم گرفتم که برای خودم نگهش دارم. به هرحال ببخشید که غذای مونده به خوردتون میدم!