Rahaayi

Monday, September 15, 2008

Hint of the Century


زندگی بزرگ تر از این حرفهاست و تو مثل من نیستی...
نمی دونم چی در خودم سراغ دارم که انقدر از "خودم" بودن خوشحالم... شاید اینکه وقتی به یک درخت پر شکوفه نگاه می کنم تنم پر از شکوفه میشه و وقتی به آب آبی استخر نگاه می کنم محو میشم.
شاید اینکه هرچی جلوتر میرم بیشتر به کمک احتیاج دارم... شاید اینکه عزم راسخی دارم که از ذهنم بگذرم و اون دریاچه ای که در پشت ذهن قرار داره رو تجربه کنم. شاید اینکه آب رو در هرجای دنیا که باشه جستجو می کنم و شیرینی محو الهه رو به زندگیم میارم.

و شاید اینکه برای رسیدن به اونچه که میخوام به همه مقدسات متوسل میشم.. همه همه مقدسات.

دنیا عوض شده.. شاید از قبل خیلی بزرگتر شده.. دیگه این روزا فقط یه بچه ممکنه داستانهای مربوط به بهشت و جهنم و خدا و پیغمبر رو باور کنه. راه خیلی روشن شده. کمک از در و دیوار میرسه و ذهن انقدر روشن و توانا شده که می تونه خودش رو به عنوان مشکل شناسایی کنه و در گذشتن از خودش بهت کمک کنه. این روزها ذهن می تونه خودش رو آروم کنه و این عجیب ترین پدیده این قرنه.

مشکلات اونقدر روتین شدن که آدم برای فرار از کسالت به غیر ممکن پناه می بره. دنیا انقدر روشن شده که تعقیب غیر ممکن آسون شده. هروقت که به آسمون آبی نگاه کنی رد پای حقیقت رو می بینی و هروقت که چشماتو ببندی آگاهی خالص رو تجربه می کنی. مردم دارن یاد می گیرن که ساعتها بنشینن و چشماشون رو ببندن. یا اینکه ساعتها به طبیعت خیره بشن بدون اینکه حرفی به زبون بیارن. سرور و شادی داره کم کم از زیر پوست همه بیرون میریزه. جهالت فقط در لایه های خیلی سطحی جهان باقی مونده.

و من خوشحالم برای اینکه از ذهنم گذشتم. برای اینکه خود برترم رو دیدم و شناختم. برای اینکه بدنم رو پر از سرور اکستاتیک کردم. برای اینکه می تونم ساعتها به یک برگ خیره بشم و پلک نزنم و فراموش کنم که بجز اون برگ چیز دیگه ای هم در این دنیا هست.
خوشحالم که روشن بینی رو با تمام مراحل مختلفش شناختم و تکنولوژی درونیش رو درک کردم. فهمیدم که چه اتفاقاتی باید در بدن بیفته تا روشن بینی حاصل بشه. و اینکه روشن بینی از کجا شروع میشه و به کجا ختم میشه. بهترین تمرینات و بهترین رژیم غذایی و بهترین ذهنیت و عدم ذهنیت لازم برای روشن بینی رو یاد گرفتم و مرتب دارم بیشتر و بیشتر یاد می گیرم.

این رو به عنوان راهنمایی قرن بپذیر: باید از ذهنت گذر کنی. زندگی با ذهن مثل زندگی دوران طفولیت می مونه. نباید همه عمرتو با ذهن زندگی کنی. یاد بگیر که به ورای ذهنت بری و دوباره به ذهن برگردی. یاد بگیر که افکار بی حاصلی که پشت سر هم میان رو یه جایی اون میونه قطع کنی و بهشون اجازه ندی که پشت سر هم بیان و برن. اگه از اون دسته افرادی هستی که انقدر فکر توی کلت هست که احساس می کنی زندگیت به یه فیلم سینمایی بدل شده باید افکارت رو کم کنی. از مدیتیشن، یوگا و Self Inquiry استفاده کن تا ذهنت رو خلوت کنی و خوشبختی واقعی رو تجربه کنی. اگه در بدنت احساس خوبی نداری یاد بگیر که با تمرین تنفس و غیره و ذالک کانال مرکزی انرژیت رو باز کنی و بدنت رو پر از لذت های مختلف کنی. بدنی که در اختیار داری ماشین لذته و هرکاری بجز لذت بردن باهاش انجام بدی عمرت رو تلف کردی.

وقتی از ذهنت عبور کنی به خود واقعیت میرسی.. بعد روبروی خود واقعیت می نشینی و ساکت و با احترام چای گیاهی می نوشین و بعد از مدتی سکوت با لحنی که زیاد ناباورانه نیست فقط برای اینکه صد درصد مطمئن بشی میگی : ?Is that really you
و اون با لحنی آروم که فقط یکمی خوشحالی درش هست ولی هیچی ناراحتی درش نیست میگه: Yep.

اونوقت از اینکه اون همه چیز هست و در عین حال هیچ چیز نیست متعجب میشی.. یکمی طول می کشه تا ذهنت این دوگانگی رو درک کنه... یکمی طول می کشه تا ذهنت رسیدن به مقصد رو باور کنه. چند روز و چند هفته همینطوری میگذره و ذهنت تو این مدت به لطائف الحیل خود بزرگت رو تست می کنه تا اینکه هیچ جای شکی براش باقی نمی مونه. بعد ناگهان حقیقت روشن بینی رو مهر تایید می زنه و در سه سوت دود و ناپیدا میشه.

اونوقت ساعتها و روزها و سالها همینطوری روبروی خود بزرگت می شینی بدون اینکه حرفی بزنی و بدون اینکه کاری بکنی. نیاز به حرف زدن و کاری کردن از بین رفته. این روبروی خود بزرگ نشستن همه زندگیه. تمامی کائنات مثل قمر های کوچیک دور سرت گردش می کنه و تو همه چیز هستی.

پس اگر به دنبال داستان بودی این داستان روشن بینیه.. اگر به دنبال راه عبور از ذهنت می گردی باید TM و تمرینات تنفس انجام بدی و مرتب به دنبال اطلاعات بیشتر بگردی.. اینترنت پر از دانش معنویه.. همه اونهایی که گشتن، پیدا کردن. تو هم اگر بگردی پیدا می کنی.


Consider this, consider this
the hint of the century, consider this
...the lengths that I will go to the distance in your eyes