Rahaayi

Thursday, July 05, 2007

سکوت قانع کننده

یک روز سرد زمستونی، وزش باد ملایم، بارون رشتی خیلی لطیف و خورده های یخ که با باد به صورت آدم می خورن.
سکوت عمیقی در طبیعت هست که هر وقت دلت بخواد می تونی بهش گوش بدی.. خیلی عمیق و خیلی قانع کننده اس..
ناراحتی ها و شکایت کردن ها، حرص و طمع و کله ملق زدن ها وقتی آروم میشه که آدم بدونه آدم های زیادی توی این دنیا نیستن.. دنیا اونقدر هم که بنظر میرسه شلوغ نیست و اونقدری که به نظر میرسه موجودات مختلف درش زندگی نمی کنن.
برای اینکه آدم به خلوت بودن دنیا پی ببره اول لازمه که تنهایی رو دوست داشته باشه.. هروقت که دوست داشت می فهمه که خودش اینجا با خودش تنهاست.. اون هست و سکوت عمیق طبیعت.. بادی خنکی که بر علف های کوتا مراتع سردسیری می وزه و شکوه جنگل های کاج.
بجز اینا هرچی که هست بهانه اس و کسی که تنهایی رو دوست داشته باشه وقتش رو صرف بهانه گیری نمی کنه.
نوری که پشت چشمات هست کم کم دلت رو گرم می کنه.. دلت انقدر گرم میشه که برای خنک کردنش به اون باد خنک و زمین های پهناور پر از بوته های سبز خاکستری نیاز داری..
و اونوقت خودت با خودت تنهایی.. همه کس و همه چیز رو در یک حباب قرار میدی و اسمش رو وجود میذاری.. اجازه میدی که همه نیروهای درون اون حباب همدیگه رو خنثی کنن و هرطوری که دوست دارن بر همدیگه اثر کنن و برای همیشه توی اون حباب باقی بمونن و تو... تو که تنهایی رو دوست داری با همه چیزهای خوب دیگه در بیرون اون حباب زندگی می کنی.. خوب زندگی می کنی و تا ابد زندگی می کنی و هرگز از روی کنجکاوی سرت رو توی اون حباب فرو نمی بری.. دلت میخواد تا ابد زندگی کنی تا بتونی تا ابد سکوت کنی.. تا ابد باد به تنت بوزه و رقص جاودانه ی بوته های سبز خاکستری رو در باد تماشا کنی.

Labels: