ریدکی
همه چیز اینطوری شروع شد که رابعه عاشق غلام برادرش شد و انقدر برای غلام بدبخت نامه نگاری کرد و اشعار عاشقانه نوشت که اون بدبخت هم هوایی شد. بعد در روایات اومده که رودکی با رابعه دیدار می کنه و رابعه اشعارش رو برای رودکی می خونه. بعد رودکی یبار در مجلس پادشاه مست می کنه و اشعار رابعه رو برای شاه می خونه. بعد هم ماجرای عشق رابعه و غلوم رو برای پادشاه میگه و پادشاه هم هردوشون (رابعه و غلوم) رو گردن می زنه.
مطابق این روایت اگر که صحیح باشه رودکی رسما یک پاشو گذاشته اینور بلخ و اونیکی رو هم گذاشته در طرف دیگه بلخ و چنان بلا نصبت شما ریده که من مجبور شدم اسمشو به ریدکی تغییر نام بدم. تعجب می کنم که چرا قبلا اینکار صورت نگرفته.