Rahaayi

Friday, November 04, 2005

چند روزی گرفتار یه پروژه خیلی خفن بودم و نرسیدم همه کامنت های وارده رو جواب بدم.. گاهی وقتا programmer توی دنیا کم میاد و کسانی مثل من مجبور میشن دوبرابر وزن خودشون تحت جاذبه مشتری کار انجام بدن.
تشکر می کنم از همه دوستانی که در بحث شرکت کردن و نظرات موافق یا مخالف نوشته من رو ابراز کردن. از دید من همه کسانی که فکر می کنن و توانایی این رو دارن که افکارشون رو با زبانی که در شان شنونده ها باشه بیان کنن قابل احترامن و در یک سوی جبهه مبارزه با جهالت قرار دارن. بحث درست بودن و نبودن دین یکمی فرعی تر از اینه که این افراد رو به دو دسته تقسیم کنه.
1)
در بین مباحثی که بهشون پاسخ ندادم صحبتی بود که درباره شهدا و رزمندگان جنگ ایران و عراق مطرح شد و من ارتباط این مطلب رو با بحثمون نفهمیدم. یادم میاد که در زمان جنگ همه کسانی که بخاطر دستور دین یا دستور خمینی میخواستن به جنگ برن رفتن و بعد همه کسانی که به دلایل دیگه ازجمله دفاع از مملکت میخواستن به جبهه برن رفتن و همه کسانی که نمی خواستن برن هم بجز اون عده معدودی که موفق شدن فرار کنن به جبهه رفتن. پس این وسط ارتباط شهادت با دین خیلی استوار نیست از اونجا که کسی که به جبهه بره اگر بتونه جونش رو حفظ می کنه و اگر نتونه هم کاری از دستش ساخته نیست. کسانی بودن که فداکاری های خیلی بزرگی کردن ولی من اصولا فکر می کنم فداکاری چیزی نیست که با package دین در وارد ذهن و دل مردم شده باشه. استفاده از عبارات "رزمندگان اسلام" برای سربازان ایرانی و استفاده از کلمه شهید برای کسانی که در جنگ کشته شدن گاهی باعث میشه که خیال کنیم که همه ما به خاطر اینکه اسیر دست صدام حسین نشدیم چیزی به اسلام و دولت اسلامی بدهکار هستیم. شاید یکی از علل تاکید حکومت بر استفاده از اینگونه کلمات هم همین باشه.

به هر حال نباید فراموش کرد که بینش مذهبی در ایران و حکومت اسلامی و خمینی و جنگ همه به هم وابسته هستن بطوریکه اگه بینش مذهبی نیود خمینی رئیس مملکت نمیشد و اگه خمینی رئیس مملکت نمیشد جنگی در نمی گرفت اگر هم می گرفت کسانی که به جنگ می رفتن چیزی از شجاعت کم نمیذاشتن همونطور که جنگجویان بی دین و ایمون ویتنام کم نذاشتن.

2)
صحبت دیگه ای در مطالب قبلی سعی کردم مطرح کنم ولی به نظر اومد کسی صدامو نشنید و گفتم شاید بد نباشه یبار دیگه با لحن یکمی واضح تر عنوان کنم. بعضی از دوستان مرتب ایراد می گیرن که صحبت دین رو نمیشه با حکومت ایران یکی کرد یا اینکه اونچه که در ایران هست اسلام نیست و ...
اونچه که من سعی کردم در مباحث قبلی مطرح کنم اینه که متاسفانه چیزی تحت عنوان اسلام واقعی در جهان وجود نداره و دین اسلام مثل سایر ادیان بر خلاف اونچه که به نظر میاد کاملا open to interpretation ه. هر گروه مذهبی یی تعبیر خودشون رو از دین دارن و هیچکدوم از ما نمی تونیم بگیم که مثلا اسلام طالبانی غلطه و اسلام ما درسته علتش هم اینه که پایه دین اسلام اصولا بر روایات قدیمی استواره و این روایت انقدر دامنه وسیعی داره که هم می تونه انسان متدین خشن مثل گروه طالبان درست کنه و هم می تونه انسان متدین مدرن مثل سید محمد خاتمی ازش در بیاد. نه اینکه بخوام بگم کسانی مثل خاتمی پرورده مکتب اسلام هستن بلکه صحبت اینه که دین اسلام برای افراد خشن به اندازه کافی روایات و دستورات خشن داره و برای افراد معتدل دستورات معتدل داره. صحبت اینکه کدومیکی از این روایات درستن و کدوم جعلی هستن هم احمقانه و صد درصد مشمول تفسیر به رای ه. نتیجه این میشه که هرکسی اونچه که دوست داره رو از دین بر میداره و به اسم دین انجام میده. پس بیاین یکبار برای همیشه صحبت اسلام واقعی و اسلام غیر واقعی رو کنار بذاریم چون اینها دو روی یک سکه هستن. هرجا که اسلام وجود داشته باشه اسلام واقعی و غیر واقعی بطور مخلوط با هم وجود دارن.
در نتیجه، غیر ممکنه که بتونیم تاثیرات منفی اسلام مثل استفاده ابزاری طبقه حاکم از اسلام رو چیزی جدا از اسلام بدونیم. هرچیزی استفاده درست و نادرست ازش رو با خودش میاره. بعضی چیزها هستن که منافع استفاده درستشون خطر استفاده نادرستشون رو تحت الشعاع قرار میده مثل تکنولوژی ولی بعضی چیزا هم هستن که 99 درصد مواقع مورد استفاده نادرست قرار می گیرن مثل دین.

3)
و بالاخره صحبت سوم اینه که سکولاریزم و جدایی دین از سیاست (عدم وجود حکومت اسلامی) هم مشکلات زیاد به همراه داره و زیاد عملی به نظر نمیرسه. علتش هم اینه که اولا: تاسیس حکومت اسلامی جز مواردیه که در دین تاکید شده و جدا کردن این قسمت از دین رسما به این معنیه که بگیم خب ما تصمیم گرفتیم که این قسمت از دین اسلام غلطه و باید ببریم و بندازیمش دور. این صحبتیه که یه آدم مذهبی خیلی متمدن و معقول ممکنه قبول کنه ولی من متعجب نمیشم اگه برای درصد بالایی از مذهبیون غیر قابل قبول باشه (بازم یادمون بیاد که ما نمی تونیم به بقیه مسلمونها بگیم اسلام درست کدومه چون ازمون نمی پذیرن!) و ثانیا: مطابق بینش دینی، خدا در راس امور قرار داره و دستور دین هم به سبب اینکه دستور خداوند تصور میشه فراتر از همه چیز قرار داره. این مسئله به ظاهر معقول وقتی که برداشت دینی افراد با قانون در تضاد قرار بگیره مشکلات بسیاری ایجاد می کنه بخاطر اینکه متدینین افراطی در بسیاری از مواقع حاضر نمیشن از قانون تبعیت کنن. اینجور افراد در جوامع سکولار به نحوی احساس اقلیت بودن پیدا می کنن و از اونجا که اتحاد دینی دارن دور هم جمع میشن و گروهایی افراطی مثل جماع اسلامیه رو ایجاد می کنن. کشورهای پاکستان و اندونزی تا حدی نمونه این موردن و بطوریکه دیده میشه که اگرچه دولت های ظاهرا غیر مذهبی دارن ولی هرگونه حرکت خلاف مذهب از طرف دولت ممکنه به انفجار توده مذهبی منجر بشه.
***
نتیجه دو مورد بالا اگرچه نا خوشایند اینه که جامعه ای که از حضور درصد بالایی از افراد مذهبی برخوردار باشه اصولا خیلی بعیده که رنگ دموکراسی یا یه حکومت معتدل و قابل قبول رو ببینه. منم به اندازه شما از این موضوع متاسفم.