Rahaayi

Saturday, July 07, 2007

آسیب پذیری


در حاشیه پست قبلیم دوستی پرسید اگه نیروهای منفی از توی اون حباب بیرون بزنن چی میشه. پاسخ اینه که اولا در اون حباب نباید از نیروهای منفی خبری باشه.. حبابی که تمام دنیا رو دربر می گیره از نظر نیروهای مثبت و منفی بالانسه. اگر اینطوری نباشه احتمالا مشکل جای دیگریه. فراموش نشه که منفی و مثبت بودن هرچیزی نسبیه.. اینکه چقدر نیروی منفی وجود داشته باشه بستگی به این داره که چقدر آسیب پذیر باشیم و اینکه چقدر آسیب پذیر باشیم بستگی به این داره که چقدر دلبستگی داشته باشیم.

اگر نتونی از دلبستگی ها رها باشی لاجرم باید چوبش رو هم بخوری. مثلا اگه کارت برات خیلی مهم باشه هرکسی که تهدیدی برای موقعیت کاریت محسوب بشه یه عنصر منفیه و در نتیجه هر نیرویی که از طرف اون به سیستم وارد بشه یه نیروی منفی به حساب میاد. به همین ترتیب تو همه چیز رو نسبت به خودت و منافعت که همون دلبستگی هات هستن می سنجی و تکلیف همه چیز رو معلوم می کنی و هر چیزی رو در یکی از دو گروه مثبت و منفی طبقه بندی می کنی.

یا مثلا اگر کسی رو دوست داشته باشی سیستمت یه weak point داره. هرچقدر هم که مقاوم و آزاد باشی بازم از طرف اون weak point بهت آسیب وارد میشه و هیچ کاریش هم نمیشه کرد چون اون نقطه همون جاییه که گاردت در اونجا بازه.
برای من این آسیب همیشه در زمانی میرسه که مشغول سیر و سیاحت در آسمون ها هستم.. به همین خاطره که سیستم های spritual واقعی (که طبعا سیستم های دینی جزشون نیستن) همیشه monk هاشون رو مجبور می کنن که زندگی مجردی داشته باشن. این باعث میشه که نقطه ضعف نداشته باشن و معادله هاشون ساده تر باشه.

ولی در هر صورت، با نقطه ضعف و بی نقطه ضعف میشه به طرف آسیب ناپذیر نبودن حرکت کرد. مثلا آدم کم کم قضا و قدری میشه و حساب موفقیت های زندگیش رو به دست کارما و دارما می سپره. وقتی جریمه سرعت میده خودش رو ناراحت نمی کنه و فرض رو بر این میذاره که یک کاسه بزرگ پول هستن که مقدارش پولی که توش هست زیاد تغییر نمی کنه و اون مقادر پولیه که در نهایت آدم خرج می کنه.. با پرداخت جریمه یا بدون پرداخت جریمه روزی آدم تغییری نمی کنه.

به این ترتیب آدم کم کم عادت می کنه که اون نیروهای به اصطلاح "منفی" رو دیگه به اون منفی یی که قبلا می دید نبینه و وقتی که باور کنه که وضعیت زندگیش مثل گداییه که چه صد تومن بهش بدی چه صد تومن ازش بگیری تفاوت خاصی درش حاصل نمیشه می تونه یاد بگیره که دنیا رو با یه چشم ببینه.. اینطوری میشه که نیروهای مثبت و منفی همدیگر رو خنثی می کنن و همه شون در داخل اون حباب جا میشن و اگه باور داشته باشی که همدیگر رو خنثی کردن دیگه حتی از سر کنجکاوی هم نگاه دقیق و جزئی نگر بهشون نمیندازی و کل اون حباب رو به عنوان یک entitiy می بینی.. عنصری که در نهایت زنده بودن تو رو ساپورت می کنه و این تنها چیزیه که تو لازمه دربارش بدونی. باقی وقتت صرف سکوت میشه و دیدن همه چیزهای خیلی زیبا.

آن خیالاتی که دام انبیاست .......... عکس مهرویان بستان خداست

Labels: