بازگشت
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفرهای که تهی بود بسته خواهدشد
و در حوالی شبهای عيد، همسايه
صدای گريه نخواهی شنيد، همسايه
همان غريبه که قلک نداشت، خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت
منم تمام افق را به رنج گرديده
منم که هر که مرا ديده، در گذر ديده
منم که نانی اگر داشتم، از آجر بود
و سفرهام - که نبود - از گرسنگی پر بود
به هر چه آينه، تصويری از شکست من است
به سنگ سنگ بناها نشان دست من است
اگر به لطف و اگر قهر، میشناسندم
تمام مردم اين شهر میشناسندم
من ايستادم اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم اگر دهر، ابن ملجم شد
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفرهام - که تهی بود - بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت
پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفرهای که تهی بود بسته خواهدشد
و در حوالی شبهای عيد، همسايه
صدای گريه نخواهی شنيد، همسايه
همان غريبه که قلک نداشت، خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت
منم تمام افق را به رنج گرديده
منم که هر که مرا ديده، در گذر ديده
منم که نانی اگر داشتم، از آجر بود
و سفرهام - که نبود - از گرسنگی پر بود
به هر چه آينه، تصويری از شکست من است
به سنگ سنگ بناها نشان دست من است
اگر به لطف و اگر قهر، میشناسندم
تمام مردم اين شهر میشناسندم
من ايستادم اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم اگر دهر، ابن ملجم شد
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفرهام - که تهی بود - بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت
شکسته میگذرم امشب از کنار شما
و شرمسارم از الطاف بیشمار شما
***
اگر چه مزرع ما دانههای جو هم داشت
و چند بتهی مستوجب درو هم داشت
اگر چه تلخ شد آرامش هميشهتان
اگر چه کودک من سنگ زد به شيشهتان
اگر چه سيبی از اين شاخه ناگهان گم شد
و مايهی نگرانی برای مردم شد
اگر چه متهم جرم مستند بودم
اگر چه لايق سنگينی لحد بودم
دم سفر مپسنديد نااميد مرا
ولو دروغ، عزيزان! بحل کنيد مرا
و چند بتهی مستوجب درو هم داشت
اگر چه تلخ شد آرامش هميشهتان
اگر چه کودک من سنگ زد به شيشهتان
اگر چه سيبی از اين شاخه ناگهان گم شد
و مايهی نگرانی برای مردم شد
اگر چه متهم جرم مستند بودم
اگر چه لايق سنگينی لحد بودم
دم سفر مپسنديد نااميد مرا
ولو دروغ، عزيزان! بحل کنيد مرا
تمام آنچه ندارم نهاده خواهد رفت
پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت
به اين امام قسم! چيز ديگری نبرم
به جز غبار حرم چيز ديگری نبرم
خدا زياد کند اجر دين و دنياتان
و مستجاب شود باقی دعاهاتان
هميشه قلک فرزندهايتان پرباد
و نان دشمنتان - هر که هست - آجر باد
[محمد کاظم کاظمی - شاعر افغانی]