سید بزرگوار
هرچقدر هم که آدم پشت سر این مرد حرف زده باشه فکر می کنم اولین باری که آدم از نزدیک باهاش روبرو بشه نا خودآگاه اشکش در میاد. کسی که همه امید هامونو روش شرط بندی کردیم. بهش رای دادیم. شاید تنها کسی که در طول چند دهه گذشته واقعا بهش رای دادیم.
یکی از مزایای زندگی در استرالیا اینه که هرکسی که وارد این سرزمین بشه آدم می تونه از نزدیک ببینتش، باهاش حرف بزنه و ازش سوال کنه. چنین کسی ممکنه گوگوش باشه، یا مرحوم استاد پسر، نخست وزیر استرالیا یا سید محمد خاتمی. اینجا هرکسی می تونه از هرکسی سوال کنه، انتقاد کنه یا گوجه فرنگی پرتاب کنه.
سخنرانی خاتمی در استرالیا می تونم بگم از هر نظر با شکوه بود. قدرت تکلم این مرد و تواناییش در پاسخ دادن به سوال های سخت و بدون پاسخ و دفاع از چیزهای غیر قابل دفاع مثل دین مبین اسلام تحسین بر انگیزه.
تلاشش در دفاع از دینی که بعد از اینهمه سال فلسفه خوندن و فکر کردن نتونسته از بندش آزاد بشه اشک آدم رو در میاره. آخه از آخرین باری که آدم یک انسان شریف رو در حال دفاع از دین اسلام دیده هزار سال میگذره.
حرفهای قشنگش که اگرچه همه از زاویه دید یک انسان متدین گفته شده نه در بین متدینین خریدار داره نه در بین بی دین ها. ولی خوب یا بد، درست یا نادرست، پرکتیکال یا غیر عملی خاتمی یکی ازمعدود افرادیه در این دنیا که بجز شکم و دستگاه تناسلی خودش به چیز دیگری هم فکر می کنه. تاریخ ما از این آدمها زیاد نداره و مشکل هم همینجاست. ما انوشیروان عادل رو داشتیم و امیر کبیر و محمد صدق و سید محمد خاتمی. این شد تاریخ ما.
حرفهای قشنگ مردی که من بهش لقب سید بزرگوار رو میدم فقط به حرفهای یک روشن بین شبیهه. خاتمی نمونه نهایت رشد یک انسان غیر روشن بینه. کسی که اگرچه معنویت و الوهیت خودش رو اونقدر نفهمیده که بتونه روحش رو از زنجیر دین و مذهب آزاد کنه ولی به نظر میاد که از حرص و طمع و خیلی چیزهای دیگه ای که ما گرفتارشون هستیم آزاده. وقتی درباره دوستی حرف می زنه در صورتش اثری از میل به سودجویی نیست. خاتمی از حرص و طمع گذشته و فکر می کنه همه مثل اون دوست دارن دنیا یک محیط امن و دوست داشتنی باشه. حال اونکه سید علی چلاق در ایران به چیزی جز حکومت خودش فکر نمی کنه و ثروتمندان آمریکایی ترجیح میدن که تمام دنیا در جنگ و خون و آتش بسوزه به بهای اینکه خونه هاشون در بورلی هیلز و قریه پرتقال مجلل تر و بزرگتر بشه. خاتمی از نقطه ای به زندگی نگاه می کنه که انگیزه های دولتمردان ایرانی و آمریکایی رو درک نمی کنه. همینطور اونها هم حرفهای خاتمی رو نمی فهمن و اصولا این جور حرفها (شاید بحث گفتگو و دوستی تمدن ها) رو چیزی در مایه های حرفهای پدر روحانی تلقی می کنن.
خاتمی نمونه ای از نهایت رشد یک انسان مذهبیه. انسان متدین چنان چهار دست و پا به زمین بسته اس که امکانی برای روحانی شدن نداره. انسان متدین به اشتباه دین رو به جای الوهیت گرفته. وسیله رو به جای مقصد اشتباه گرفته. چنین کسی همیشه در بند وسیله باقی می مونه و اگرچه ممکنه به مقصد نزدیک باشه ولی چون از وسیله پیاد نمیشه هرگز به مقصد نمی رسه.
تا وقتی که میل به دفاع از دین وجود داره تو وجود داری و تا وقتی که تو وجود داری از "اون" خبری نیست. اگر بخوای خدا پرست باشی و خدا پرستی رو به عنوان راه رهایی انتخاب کرده باشی باید از همه چیز گذر کنی و قبل از اینکه بتونی از خودت بگذری باید از باورهات و محدودیت هات گذر کنی. شاید من خاتمی رو درست نشناخته باشم ولی اگه درست شناخته باشمش باید بهش بگم: سید، اونجایی که خدا هست جایی برای تو و تدینت نیست. اونجا باید خالص باشی و خالی باشی و سراپا گوش باشی. باید خالی بری تا با الوهیت پر بشی. شاید بهش بگم سید، اگه پیش خدا میری باید با دست خالی بری. باید با دست خالی بری و برای گدایی بری. تا زمانی که مجبوری از دینت دفاع کنی نمی تونی از زمین جدا بشی. تا وقتی که حرفی برای گفتن داری در پیشگاه خدا جایی نداری.
این مطلب رو نه برای خودم و شما نوشتم. اینو برای سید بزرگواری نوشتم که دموکراسی رو به من یاد داد. برای اینکه بگم سید به راهت ادامه بده. کاری که باید برای این مردم می کردی کردی. حالا راه خودت رو برو. راه شناخت و معنویت پایانی نداره.