Rahaayi

Tuesday, February 21, 2006

ویشودهی

اگه اهل بخیه باشی، از اینکه گلوت یکمی تنگه ناراحتی.
اگه دوزاریت افتاده باشه، همیشه به فکر این هستی که کی میشه که این گلوهه یکمی باز بشه.. آخه اونجا یچیزی هست که خیلی خوب میشناسیش.. یه گنج پنهان که بهش میگن ویشودهی.

ویشودهی سمبل کریشناس.. یا کریشنا سمبل ویشودهیه. حتی کریشنا یکبار رسما زهر رو از پستون اون ماده غول گردن کلفت مکیده با چنان شدتی که پستون ماده غول پکیده! هدف این بوده که بگه زهر رو هم میشه بلعید و هضم کرد. ویشودهی کارش بلعیدن این زهره.. زهری که به همراه نکتار از غذه ای یکمی بالا تر از ویشودهی تولید میشه و پایین میاد. زهر و نکتار که دو چیز متضاد هستن باهم از نیستی پدید میان..

اگه اهل بخیه باشی انتظار روزی رو میکشی که ویشودهی زهر رو ببلعه و نکتار به تنهایی از گردنت پایین بیاد. ویشودهی سمبل زندگی بدون سختیه. ویشودهی شادی بدون رنجه.
ویشودهی جهالت رو هم مثل همون زهر از دانش جدا می کنه و می بلعه. اونچه که از ویشودهی میگذره همیشه خالصه.. دانش خالص، عشق خالص، نکتار خالص.