Rahaayi

Saturday, October 15, 2011

تفکر انسانی

وقتی آدرس وبلاگم رو به کسی میدم یه احساس زنونه دارم.. حس زنی که در مقابل چشم دیگران لباسهاشو در میاره... و تن لطیف و آسیب پذیرشو که در عین اعتقاد به زیباییش هیچوقت صد درصد دربارش مطمئن نیست به معرض دید عموم میذاره. شاید وبلاگ نوشتن زنونه ترین کاری باشه که یه مرد می تونه بکنه. اینکه افکار عریانت رو بدون هیچ پوشش زیبا کننده ای در برابر چشم دیگران به نمایش بذاری علاوه بر شجاعت به خیلی چیزها نیاز داره. من به تن لخت زنونه و زنهایی که جرات در آوردن لباسشون رو دارن احترام میذارم. به همین ترتیب برای تفکر خامی که به جملات خردمندانه دیگران و آمار و ارقام آراسته نشده احترام قائلم. تفکر انسانی در عین گمراه کننده بدونش زیباست. ما انسانها برای تفکر بهای زیادی پرداختیم. از اصلمون جدا شدیم و خیلی از ممکن هارو غیر ممکن کردیم و حالا حد اقل باید از این تفکر لذت ببریم.

یک شمن روس می گفت: "شما انسانهای زمان حاضر نتیجه یک مسیر خاص تکاملی هستید.. مسیری که در اون تعقل و منطق رشد زیادی کرده. لازمه بدونین شما تنها انسانهایی نیستید که روی زمین زندگی کردید. انسانها در طول تاریخ در مسیرهای متفاوتی حرکت کردند.. شما گروهی هستید که بر طبل منطق کوبیدید و به همین دلیل موفق شدید که در علم و تکنولوژی پیشرفت کنید.. شما اتومبیل ساختید تا بتونید مسیر های دور رو طی کنید. تلفن ساختید تا از دور با هم در تماس باشید و ماشین ها کشاورزی ساختید تا در مقیاس وسیع کشاورزی کنید.

بعضی از تمدنهایی که بر روی کره زمین زندگی کردن هرگز تا این حد در منطق و تفکر پیشرفت نکردن.. اتومبیل و هواپیما نساختن و با خودشون تلفن حمل نکردن. تراکتور نداشتن و در مقیاس صنعتی زمینها رو کشت نکردن. برای اونها تماس با همدیگه به وسیله نیاز نداشت و رسیدن مستلزم حرکت نبود. برای اونها یک درخت هزار بار در سال میوه میداد و غیر از این اصلا براشون متصور نبود. اونها منطق انسانی شما رو نمی شناختن و با اون محدود نشدن."

ما برای تفکر و عقلانیت بهای زیادی پرداختیم.. اگرچه هیچوقت عاقل نشدیم چون عاقل شدن ممکن نبود. هیچوقت درست فکر نکردیم چون درست فکر کردن به نفعمون نبود. یاد گرفتیم که چطوری خودمون رو گول بزنیم و کاری کنیم که نتیجه پروسه تفکر اون چیزی باشه که ما می خوایم.

وقتی عابری کوزه مغازه دار رو تصادفا میشکنه مغازه دار میگه: مگه کوری؟ کوزه رو جلوی پات نمی بینی؟ من برای این کوزه پول دادم!! نتیجه تفکر مغازه دار اینه که عابر مقصره و باید خسارتش رو بپردازه. از طرفی عابر میگه چرا در پیاده رو بساط پهن کردی؟ نمی بینی که اینجا سر گذره و جای رفت و آمد؟ کوزه ی خودت رو از دست دادی و پای منو هم زخم کردی و بجای معذرت خواهی طلبکاری؟ عابر معتقده که مغازه دار باید ازش عذر خواهی کنه.

آیا این مثال به تنهایی براش نشون دادن قصور پروسه تفکر انسانی کافی نیست؟ در اینجا عابر و مغازه دار هردو به درستی تونستن طی یک پروسه تفکر نا خودآگاه سود فوری خودشون رو تشخیص بدن. سود فوری هریک از این دو در محکوم کردن طرف مقابل بود و برای اینکه به اینکار جامه عمل بپوشونن هر کدوم منطق مناسب رو ساختن تا به همدیگه بفروشن. بنظر شما کدومشون درست میگه؟ من فکر می کنم هر دو درست میگن و هردو نادرست میگن. مشکل اینجاست که منطق جایی برای تضاد در خودش نداره . این در حالیه که واقعیت زندگی پر از وقایع متضاده.

آیا به نفع مغازه داره که از عابر خسارت بگیره؟ کسی نمی دونه. ممکنه الان به نفعش باشه و در آینده به ضررش باشه. ممکنه الان به ضررش باشه و در آینده به نفعش تموم بشه. ممکنه ... کسی نمی دونه. مشکل اینجاست که در منطق و تفکر جایی برای ندونستن هم وجود نداره. تکلیف همه چیز باید همین الان معلوم بشه.

خلاصه می کنم. علم فیزیک کوانتوم به ما میگه دنیای ما به مشاهده حساسه و بسته به اینکه چطور و با چه هدفی مشاهده بشه تغییر می کنه. الکترونها جای مشخص ندارن و همه جا هستن.. فقط وقتی که مشاهده میشن خودشون رو در یکجا متمرکز می کنن. این به این دلیله که مشاهده ما به هدف پیدا کردن یه مکان برای الکترون انجام میشه. ما از الکترون انتظار داریم که یکجا باشه و اون اینکارو برامون می کنه. ما از یک واقعه انتظار داریم که یا به نفعمون باشه یا به ضررمون و در نتیجه اون واقعه مجبوره به یک سو حرکت کنه. یا در جهت نفع ما یا در جهت مخالف.

اگرچه این مدل سازی ذهنی ما از جهان خیلی گنگه و زیاد پاسخگو نیست، جهان تمام تلاشش رو می کنه که در مدل ذهنی ما بگنجه.. الکترون ها خودشون رو متمرکز می کنن تا به ما جوابی بدن. وقایع خودشون رو جمع و جور می کنن تا حتما به ما نفع یا ضرر برسونن. آدمها صفاتشون رو دسته بندی و خلاصه می کنن تا در نهایت بتونن یا آدم خوبی باشن یا آدم بدی. این زندگی ماست.. حاصل هزاران سال تفکر ما فشار دادن جهان در قالبهای فکری و ساختن اشکال گوناگونه. این تفکر بنظر من بیشتر از هر چیز یک هنره.. مثل یک نقاشی که کمک خاصی به کسی نمی کنه، معنی خاصی نداره ولی در نوع خودش زیباست... باید سعی کنیم از این تفکر بی فایده که میراث هزاران سال زندگی انسان بر روی کره زمینه لذت ببریم چون بهایی سنگینی براش پرداختیم.