Rahaayi

Sunday, October 04, 2009

شهود

شهود یکی از مراحل خیلی مهم ولی نه چندان پیشرفته معنویه. من وقتی میگم شهود ترجمه دقیق کلمه witnessing انگلیسی رو مورد نظر دارم. اونچه که از عرفان ایرانی درباره شهود شنیدین رو بندازین دور و سیفون رو روش بکشید چون هیچوقت به دردتون نمی خوره. نه کسی می دونه چیه نه کسی می دونه چطوری میشه بهش رسید و به چه درد می خوره. فقط می تونه جای یک کلمه مفید رو در ذهنتون پر کنه و مانع از یاد گرفتن اونچه که لازم دارین بشه. پس این از این.

و اما اون شهودی که من دربارش صحبت می کنم حالتیه که در نتیجه تمرین مراقبه و بدست آوردن مقداری سکوت ذهنی ایجاد میشه. مرحله ای که درش آدم موفق میشه شاهد افکار خودش باشه. در این مرحله آدم دیگه توی تونل افکار نیست و انگار از بالا به افکارش نگاه می کنه. در مراحل ابتدایی شهود فقط موفق میشین تا حدی افکارتون رو کنترل کنین و مثل سابق حواستون به چیزهای مختلف پرت نمیشه. انگار که هیچ فکری به طور کامل همه ذهنتون رو پر نمی کنه و همیشه جایی برای نظارت روی اونچه که در ذهنتون میگذره باقی می مونه.

در مراحل پیشرفته تر شهود افکارتون رو به طور کاملا مجزا از ذهن و به صورت اشیایی گاها سه بعدی خواهید دید. این باعث میشه که بتونین یه فکر رو در حالی که تازه داره تولید میشه یا به ذهنتون وارد میشه تشخیص بدین. در این مرحله به خوبی درک می کنین که افکار شما قسمتی از هویت شما نیستن. بلکه هویت شما اون ظرفیه که افکار درش قرار دارن. دراین مرحله بین افکار همیشه مقداری فضای خالی وجود داره. این باعث میشه که وقتی یه فکر ناراحت کننده دارین آگاه باشین که این فقط یک فکره و میگذره. دیگه هیچ چیز شمارو مثل قبل جو گیر یا احیانا ناراحت نمی کنه چون هیچ فکری دیگه نمی تونه کیفیت خودش رو به شما تحمیل کنه.

فرض کنید که ما در اتاقی هستیم که توش تعدادی توپ پینگ پنگ در هوا شناوره. روی هرکدوم از این توپ ها کلمه هایی مثل خشم، ترس، نگرانی، دوست داشتن، خوشحالی و غیره نوشته شده. حالا اگه شما یه آدمی رو ببینین که هروقت یه توپ با کلمه "ناراحتی" از جلوی صورتش رد میشه های های میزنه زیر گریه احتمالا خیلی تعجب می کنین وبهش میگین: برادر، اینکه روی یه توپ پینگ پنگ نوشته باشه "ناراحتی" به این معنی نیست که تو باید با دیدنش ناراحت باشی و گریه کنی!! در حالت شهود افکار چیزی بیشتر از یک منظره نیستن و نمی تونن شما رو دگرگون کنن.

خیلی از حرفهای قلمبه سلمبه تاریخ در حالت شهود گفته شدن و فقط به درد کسی می خورن که در این وضعیت باشه. این شامل بیشتر راه حل های یک خطی برای مشکلات مهم جهانی میشه. مثلا کسی ممکنه به شما بگه: برای روشن بینی فقط لازمه از همه چیز دل بکنی. این یه دستوره که آدم معمولی لازمه تمام عمر تلاش کنه تا بطور کامل انجامش بده ولی کسی که در حالت شهوده چون جهان رو از طریق افکارش تجربه نمی کنه درک پیوستگی جهان براش راحته. به همین دلیل می تونه از هر چیزی دل بکنه.

یا مثلا کسی ممکنه به شما بگه: هروقت ناراحت شدی فلان کارو انجام بده تا ناراحتیت برطرف بشه. مشکل اینه که بیشتر افراد وقتی ناراحت هستن هیچ دستورالعمل دیگه ای رو نمی تونن بطور همزمان اجرا کنن. یه فکر ناراحت کننده طوری همه ذهنشون رو پر می کنه که یاد دستورالعمل فوق الذکر نمی افتن. تنها وقتی یادشون میاد قرار گذاشته بودن در اینجور مواقع چیکار کنن که ناراحتی برطرف شده. ولی کسی که در حالت شهوده اصلا به این دستورالعمل احتیاجی نداره چون همزمان که اون فکر ناراحت کننده رو تجربه می کنه می تونه از بقیه ظرفیت ذهنیش برای هندل کردن اون فکر استفاده کنه.

حالت شهود یکی از نشونه های پیشرفت معنویه و سالک وقتی به این مرحله میرسه یکباره گزینه های خیلی زیادی برای ادامه پیشرفت معنوی پیش رو می بیینه. راههای که تا قبل از رسیدن به مرحله شهود بی فایده و غیر عملی بودن. مرحله شهود اونجاییه که زندگی شروع به شیرین شدن می کنه و سالک برای اولین بار دستش رو در انتخواب سرنوشتش باز می بینه.
برای رسیدن به حالت شهود لازمه که با مراقبه ذهنتون رو آروم کنین تا جایی که مقدار کمی سکوت ذهنی داشته باشید. وقتی که احساس کردین کمی روی ذهنتون تسلط پیدا کردین اونوقت می تونین از تمرین "پرسش از خود" یا Self Inquiry استفاده کنین. این تمرین خیلی ساده اس و به سرعت می تونه قدرت شهود رو دشما گسترش بده.

همچنین انواع تمرینات تنفسی و کندالینی می تونن به سکوت ذهنی شما کمک کنن. همونطور که میدونین یوگا یک پدیده ی یکپارچه اس. این یعنی اینکه هرکدوم از تمرینات یوگا به تمرینات دیگه کمک می کنن و مهارتهای دیگه رو در شما تقویت می کنن.

برای یادگرفتن مدیتیشن یا مراقبه به اینجا و برای یاد گرفتن تمرین پرسش از خود به اینجا و اینجا مراجعه کنید.

Saturday, October 03, 2009

زندگی

امروز فهمیدم که زندگی خیلی اسرار آمیز تر از اونه که با تفسیر گذشته و بیش بینی آینده قابل توصیف باشه. اونچه که در گذشته اتفاق افتاده و به اکنون رسیده فقط اونچه که هست رو نشون میده و اونچه که از آینده در تخیل میاد هم قرینه معکوس گذشته به مرکز زمان حاله ولی هیچ ایده ای از پتانسیلی که می تونه به واقعیت در بیاد و از بلقوه ای که می تونه بالفعل بشه نداره. و مثال اینکه هیچیک از سلسله وقایع قبل از لحظه تولد کوچکترین پیش بینی یی از واقعه تولد بدست نمیدن و هیچیک از وقایع زندگی نمی تونن ایده ی درستی از مرگ ایجاد کنن. پس هرکس آزاده که آینده رو بصورت قرینه معکوس گذشته زندگی کنه یا ذهنش رو به روی همه اونچه که ممکنه باز کنه و این یکی از درس های ابتدایی زندگی. افسوس که زندگی های ساختگی و توام با ترس و نگرانی ما بعضی از درسهای اولیه رو خیلی دیر مرور می کنه.