Rahaayi

Monday, March 28, 2005

ورزش ایرانی و ورزش خارجی

در بیشتر کشور های متمدن دنیا ورزشهای مثل فوتبال به دو صورت حرفه ای و دوستانه انجام میشه.

در فوتبال حرفه ای بازیکنها دو روز در هفته با مربی تمرین می کنن و یکبار در هفته مسابقه میدن. نتیجه این مسابقات هم برای بازیکن و هم برای مربی مهمه چون سرنوشت تیم و آینده ورزشی بازیکنها رو رقم میزنه. در اینگونه مسابقات بازیکنها همه تلاششونو می کنن که مسابقه رو ببرن و به قولی از جون مایه میذارن.
در فوتبال دوستانه عده ای بازیکن در یک روز تعطیل دور هم جمع میشن و شروع به بازی می کنن. پروسه ای تحت عنوان "یار کشیدن" به اون معنی که ما میشناسیم وجود نداره.. معمولا وقتی که بازی میخواد شروع بشه هر کسی بسته به اینکه کجای زمین ایستاده باشه عضو یکی از دو تیم میشه. هرکس هم که بعدا سر برسه خودش باید ببینه کدوم تیم ضعیف تره و وارده تیم ضعیفتر بشه. در این مسابقات کسی با کسی دعوا نمی کنه، کسی جفتک نمی زنه و گل ها بطور جدی شمرده نمیشه. داوری هم وجود نداره و هرکس که هند کنه یا خطایی مرتکب بشه خودش اعلام می کنه.

و اما فوتبال در ایران که هرچی آدم بیشتر نگاه می کنه به این نتیجه میرسه که فوتبال در ایران یک مدل بیشتر نداره. اونم نه حرفه ایه نه دوستانه و حتی اسم هم نداره. اسمش فوتباله. به این ترتیب که بازیکنها هیچکدوم در تمرین حاضر نمیشن. مربی یی هم درکار نیست و هرکس هرچی که از گل کوچیک های دوره دبستان و راهنمایی بلده با خودش توی زمین میاره. مهم ترین تکنیک بازی "یه پا دو پا" نام داره که تقریبا همه بلدن و هرکس با توجه به اینکه لنگش چقدر باز بشه این تکنیک رو در حد خودش اجرا می کنه. زمین معمولا خاکیه چون کسی حاضر نیست برای کرایه کردن زمین پول بده. معمولا در اول فصل همه موافقت می کنن که پول بدن و در زمین خوب بازی کنن ولی بعدا هیچکس سهمش رو نمی پردازه و کم کم به این نتیجه میرسن که در زندگی بعضی چیزها باید مجانی باشه. از جمله ورزش. پروسه "یار کشی" معمولا نیم ساعت طول میکشه و با جر و بحث و نارضایتی یکی از طرفین به پایان میرسه. در طول بازی همیشه یکی از تیم ها شاکیه که اونیکی تیم در یارکشی تقلب کرده و بازیکنهای بهتر رو ورداشته. در طول بازی کسی از لگد زدن و زمین زدن بازیکنهای حریف فروگذار نمی کنه و حرف ناشایستی نیست که در بازی رد و بدل نشه. گیر دادن به بازیکنهای خودی که چرا دفاع رو ول کردی رفتی خط حمله و طعنه و کنایه زدن به تیم مقابل که چرا همتون تو دفاع وایسادین از جمله نقل و نبات هاییه که در بازی زیاد رد و بدل میشه. فول و هند و کرنر معمولا باعث درگیری های لفظی میشه و پنالتی معمولا باعث میشه که یکی از تیم ها تقریبا به حالت نیمه قهر در بیاد! در بیشتر مواقع کسی اونقدر با صفت نیست که وقتی هند می کنه خودش دستش رو بالا ببره و حتما باید محاکمه بشه و مثلا با نشون دادن جای توپ روی آستینش سر و صدای اعتراضش به یه لبخند زیرکانه تبدیل بشه. همیشه کسانی در تیم هستن که حرفشون خریدار داره و اون افراد بخصوص اگه بگن "هند" همه بازی رو متوقف می کنن. وگرنه بازی به روال خودش ادامه پیدا می کنه حتی اگه کسی روی زمین افتاده باشه یا چند نفر از اونایی که حرفشون خریدار نداره در حال داد و فریاد کردن باشن.
در این بازی ها اگرچه برد و باخت هیچگونه تاثیری در زندگی هیچکدوم از بازیکنها نداره ولی در عوض صحنه مسابقه مثل کارزار رویارویی منیت های افراده. اینجاست که منیت های سخت و انعطاف ناپذیر افراد به هم برخورد می کنه تا گوشه هاش ساییده بشه. کسی باید خرد بشه و کسی باید بلند بشه.

معمولا دو تا بازیکن ترک توی مسابقه هستن که هیچوقت هم تیم نیستن. این دو نفرطوری باهم رقابت می کنن که انگار تنها دونفر دنیا هستن و موفقیت و شکستشون درمقایسه با همدیگه سنجیده میشه. بعد از مسابقه معمولا یک تیم رجز می خونه و اونیکی هم حاشا می کنه و تیم دیگه رو متهم به تقلب می کنه. این بحث گاهی تا نیم ساعت بعد از بازی ادامه پیدا می کنه و در طول هفته هم یه کسانی برای یه کسانی کری می خونن. بعضیا هم تلفنی یا با ترتیب دادن مهمونی های شام سعی می کنن کدورتی رو که در مدت یک ساعت بازی ایجاد کردن از دل دیگران به در کنن. ایرانیها

Saturday, March 26, 2005

کشف و شهود

امروز از اون روزهاییه که اتفاقات عجیب و غریب زیاد میفته. تا الان چند تا اتفاق عجیب افتاده و صدای کسی در نیودمده! ولی کم کم همه دارن به همدیگه یه جورایی نگاه می کنن :)))
امروز وقتی داشتم قدم میزدم یدفعه حافظه م باز شد و یه رشته بزرگ از وقایع گذشته به خاطرم اومد. ترجیح دادم از فیلم طویلی که از گذشته جلوی چشمم بود فقط قسمتی از کودکی فراموش شده خودم رو به یاد بیارم. خیلی چیزها یادم اومد.. خیلی چیزها..
شاید در کتیبه های آینده بعضی از وقایع خوب و بد دورانی کودکیم رو براتون تعریف کنم.

وقتی از پیاده روی سلطنتیم برگشتم گفتم:
?!What the Hell
برای چی وقتی من یک سالم بود مجبورم می کردین بعد از ظهر ها بخوابم؟!؟؟
اگه چشمای گرد شده از تعجب روی صورت سرخ رنگ پریده تو عمرم دیدم همین امروز بود :)))

Thursday, March 24, 2005

Mystery of Creation

When I look at the universe, I see the signature of a creator who had absoloutely no or very limitted access to the physical world.

- Farahmand

Sunday, March 20, 2005

Happy New Year

بالاخره یک سال دیگه هم گذشت..
سالی که گذشت سرشار از وقایع مختلف ریز و درشت بود.. و حالا که نگاه می کنم می بینم اینکه سال گذشته با نظرمون سال بد یا خوبی بوده باشه کاملا بستگی به این داره که کدومیک از این وقایع برامون مهم باشه. چون وقتی به دنیا نگاه می کنیم مجموعه ای از خوبی و بدی می بینیم که مثل دونه های کوچیک زنجیر به هم بافته شدن و یک زنجیر خیلی بزرگ از وقایع رو درست کردن. زنجیری که ما اسمش رو سال میگذارم. و این وسط اینکه ما از چند تا از دونه های این زنجیر لذت ببریم بستگی به این داره که به کدوماشون نگاه کنیم و به کدوم زمانها، مکانها، مردمان و اصول اهمیت بدیم.
اونچه که در سال گذشته برای من اتقاق افتاد اصلا کم نبود.. اگرچه الان که فکر می کنم می بینم که اصلا هم زیاد نبود.. ولی به هر حال از سالهای قبل کمی آسونتر گذشت.
امسال بالاخره حضرت Saturn پاش رو از روی سیم ورداشت. شاید تلاش من مقبول واقع شد و باعث شد که تا حدی اعتماد حضرات جلب بشه.. اگر اینطوری باشه این دستاورد خیلی بزرگیه. امسال بیشتر از هر سال با مردم جاهای دیگه دنیا احساس یگانگی و نزدیکی کردم (به تمام معانی!) و تا حد زیادی سعی کردم بینش خودمو شکل بدم و از آب و گل در بیارم تا اگه خدای نکرده وارد مجرای عادی زندگی شدم اقلا به یه فرد عادی تبدیل نشم. درکار تجمع مال و منال، خوردن و گشنی کردن و لوکس گرایی(!!!) افراط نکنم و خودم رو فراموش نکنم.
سال گذشته هرچی بوده تموم شده با همه تصمیم گیری های درست و غلطی که درش انجام دادیم. و سال جدید مثل جاده ای درازه که سرتاسرش پر از اتنخاب های جدید و تصمیم گیری هاییه که می تونه مسیر زندگی مارو برای همیشه تغییر بده. امیدوارم که همه ما موفق بشیم که در سال جدید انتخاب های درست و خردمندانه داشته باشیم.. اولویت هامونو بهتر تشخیص بدیم و در مسیر درست گام برداریم.
من دارم میرم که آخرین مدیتیشن سال کهنه رو انجام بدم.. از همه تون بخاطر نقش آفرینی هایی که در نمایش سال 83 کردین متشکرم. نمی دونم می دونین یا نه.. ولی این سال بدون کمک شما اصلا ایجاد نمیشد که حالا بخواد تموم بشه. به همه اونهایی که نقششون رو آسون گرفتن و در حد توانشون بازی کردن و از نمایش لذت بردن تبریک میگم. شما برنده های سال 1383 هستین.


فرهمند - نوروز 1384

Monday, March 14, 2005

آسودگی

"The Great path is not difficult for those who have no preferences."

- Wayne Dyer


Sunday, March 06, 2005

خدا مرده

نمیدونم اصلا خبر شدین وقتی که نیچه گفت "خدا مرده" !؟؟
یا اگرم خبر شدین اصلا به خودتون گفتیم که چرا یه فیلسوف باید یدفعه اعلام کنه که خدا مرده؟
مردم معمولا به حرفهای فلاسفه توجه زیادی نمی کنن. تفکر رایج اینکه که یه فیلسوف حرفهایی میزنه که آدم ازش سر در نمیاره! و اینکه کلا یه فیلسوف هر حرفی ممکنه بزنه.. پس نباید وقت صرف فکر کردن بهش کرد..

ولی من اینطوری فکر نمی کنم.. کتابهایی دارم که هیچوقت نتونستم تمومشون کنم چون هربار که یه جمله خوندم تمام تنم لرزید و سعی کردم قبل از اینکه یه جمله دیگه بخونم جمله اول رو خوب درک کنم. و در نتیجه کتاب هرگز به آخر نرسید. حافظه ضعیف من پر از جملات مختلف از فلاسفه ناشناسیه که برای خیلیها فقط یک نویسنده ساده بودن. ولی من معتقدم که هر انسانی یک فیلسوفه به شرط اینکه روزی 10 دقیقه یا بیشتر درباره هدف زندگیش فکر کنه.

امروز اومدم بهتون بگم که خدا رسما مرده. و نه اینکه مرده چون هرگز وجود نداشته.. فقط شیوه ای از تفکر که خدا رو به عنوان مدیرکل دنیا و همیشه شاهد و ناظر و مسئول همه چیز می دونست تا حالا وجود داشت که اون هم روزگارش به سر اومده. وقت اون رسیده که به جای اینکه از صبح تا شب دعا کنیم و وقتی مستجاب نشد بی ایمان بشیم بشینیم دور هم و عقلهامون رو روی هم بذاریم و سعی کنیم بفهمیم که چرا اگه خدایی هست صدای خیلی هارو نمیشنوه و فقط دعای بعضی هارو مستجاب می کنه؟ چرا بیماری که واقعا دلش میخواد شفا پیدا کنه و وافعا هم حق داره که شفا پیدا کنه بدون اینکه کوچکترین روزنه امیدی ببینه می میره و دود آهش سقف آسمون رو نمی سوزونه؟

امروز اومدم بگم که از دید من "خدا" تنها یه اسمه برای حالت ایده آل سلامتی و پیشرفت ذهنی و معنوی انسان. اسمی که فقط توی کتابها زنده مونده و هیچ عینیتی بدون حضور انسان یا سایر موجودات دیگه نداره. درست مثل یک برنامه کامپیوتر که جایی که کامپیوتر نباشه هیچ عینیتی نداره. حال آنکه هرکدوم از ما اگر به اندازه کافی سلامت نفس داشته باشیم مثل آیینه ای وجود و کیفیات خداوند رو در زندگی خودمون و دیگران متجلی می کنیم. پس اگر از کسانی هستیم که دعاهامون همواره مستجاب میشن بهتره بدونیم که این جنبه الهی وجود ماست که دعا ها رو مستجاب و محقق می کنه و اگه جز اون دسته ای هستیم که هرچه دعا می کنیم گوشی شنوا نیست به این خاطره که گوش الهی رو در وجودمون کر کردیم انقدر که ذهن و فکرمون رو با عقاید احمقانه و نا سالم پر کردیم و خدای درون وجودمون رو کوچیک و کوچیک تر کردیم یا اینکه اصلا نابودش کردیم به طوری که دیگه گوشش شنوای نیاز های ما نیست.

شاید وقتش باشه که به خودمون بیایم و به جای اینکه اسمی رو که هرگز معنای پشتش رو ندیده و نشنیدیم و حس نکردیم در آسمانها پرستش و ستایش کنیم یکمی هم روی خودمون کار کنیم و سعی کنیم بفهمیم که جنبه الهی وجودمون که می تونسته تصویر وجود خداوند باشه و مارو به درک مستقیم حقیقت برسونه کجا رفته و چی به سرش اومده؟ چرا فعال نیست و جاش رو به چه چیزهایی داده؟ به امید اینکه بتونیم هرکدوممون یک خداوند کوچیک باشیم و به امید اینکه اقلا بعضیامون - اونایی که خیلی علاقه مند هستن - بتونن یه خداوند بزرگ باشن.. یه قادر متعال مثل حضرت مسیح و هزاران هزار خدای دیگه ای که بر روی کره زمین قدم گذاشتن، همه اونهایی که مرده زنده کردن و امید نا امیدان شدن، دلهای شکسته رو مرهم نهادند، شاد و سربلند زندگی کردن و شادی و عشق رو به زندگی دیگران آوردن.

من اینطوری فکر می کنم و از کسی هم انتظار ندارم که نظر منو قبول کنه چون افکار من معمولا به طور متوسط 10 سال فحش میخورن و بعد فراموش میشن :)) پس به خودتون زحمت ندین :)) فقط خواستم بگم که قرن خیال بافی به سر اومده و قرنی که مردم فکر می کردن تفکر درباره وجود خدا به دیوانگی می انجامه یا دوره اعتقاد به یه قادر متعال و بعد دعا کردن به درگاهش و بعد فحش دادن بهش به دلیل برآورده نکردن دعا به سر اومده. آلان دیگه خداوند دیکتاتوری نیست که دنیا رو با قوانین دلخواه خودش اداره کنه و اگر هم کسی تردیدی یا اعتراضی بکنه پاسخش با عبارات "دست خداوند بسته نیست" یا "فضولیش به تو نمیرسد" گفته بشه. شاید وقتشه که ما هم بالاخره بفهمیم که یه چیزایی هستن که در این دنیا "ممکن" هستن و چیزهایی هم "غیر ممکن" هستن و اگرچه همه چیزهای غیرممکن در شرایط خاص می تونن ممکن باشن ولی اون شرایط خاص باید برقرار بشه و برای این تشخیص لازمه که اون شرایط خاص شناسایی بشه و اصولا باید برای هر چیزی تعبیری، توجیهی یا دلیلی وجود داشته باشه.

این نوشته برای این نیست که خدای نکرده دلیلی برای بی ایمانی یا کفر و خیلی چیزهایی دیگه بشه یا اینکه تخم تردید در دل کسی بکاره چون دلی که با یک صفحه مطلب بشه درش تخم تردید کاشت واضحه که هرگز با تخم ایمان کشت نشده. پس شاید به قول کریشنا مورتی باید گفت سعی کنین حقیقت رو ببینین! و اگر هم ندیدین نگران نباشین چون بالاخره یه روزی می بینین.. دنیا داره عوض میشه و افکار قدیمی و احمقانه خیلی زود جاشونو به تفکرات اصیل و قابل قبول میدن.

از دید من و تریسا همه چیز به همین سادگیه.